سلام به دوستای گلم و اوونایی که همیشه من و آقا احسان رٌ با نظرات قشنگشون یاری کردن. شاید خیلی از شما هایی که چند وقتی که به این وبلاگ سر می زنید و از مطالب خیلی زیبای داداش گلم ُ احسان استفاده می برید ، من ر نشناسید ... من آروین یکی دیگه از قلم به دست های این وبلاگ ، که با کمک احسان جان شروع به ساخت وبلاگ و نوشتن حرف های دلمون کردیم... بگذریم ، به علت مسائل دانشگاهی نشد ، ولی دوباره اومدم تا بگم و بنویسم و تو عزیز که این وبلاگ رُ انتخاب کردی ، بشنوی به امید نظرهای گلتون ... ای که زندگی ام را با نگاهت روشن کردی و سرفصل زیبای زندگی را با کلمه عشق آغاز کردی ای که همچو ساحل آرامی بودی در دریای طوفانی دلم و ناخدایی برای کشتی رها شده در طوفانی ا ز امواج
حال چون همیشه سفره آسمانت را برای این دل تنگ بگشا که مرا به تو نیاز است غمها بر من حمله ور کشتی همه بر گل نشسته نگاه ها خسته صداها چون کابوسی از همهمه
بیا که وجودت همچون مرحمی بر این دل تنگ است و همچون ساحلی ست برای کشتی غم زده ام
بیا که نگاهت همچون چراغی ست در دنیای ظلمانی بی کسی و صدایت لالایی شبانه ام بیا که صبر همنشین مرگ است
آروین ( قلم از خودم )
|